برای لیوان لاجوردی ن.

ساخت وبلاگ
با این همه ادعا، آیا جرئت مُردن داریم؟ خبر جنگ و تهدید و مرگ و زلزله که می‌آید توی دلم چیزی می‌لرزد؛ وقت مُردن من کی می‌رسد؟ نمی‌دانم و در تئوری اصلاً برایم مهم نیست ولی در عمل چطور؟ هیچکس نمی‌داند. هیچکس نمی‌داند مواجهه‌اش با مرگ در لحظه‌ی اتفاق افتادنش چطور خواهد بود. ادعا می‌کنیم نمی‌ترسیم ولی ته دلمان چیزی می‌لرزد. آیا اصلاً تجربه‌ی [نسبتاً] کاملی از زند برای لیوان لاجوردی ن....ادامه مطلب
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

سه کلمه: موزیک، رمان، چای.

و تمام 

برای لیوان لاجوردی ن....
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

گفت: «مثلاً این بانویی‌ست که بافتی تیره پوشیده و شال خاکستری تیره‌ای سرش کرده و عینک می‌زند. او ده سال است که لبخند نزده.»

با خودم فکر می‌کنم؛ چند سالم است؟ چند سال است که لبخند نزده‌ام؟ خنده‌ام می‌گیرد. به بغل دستی‌ام می‌گویم «ده سال است که نخندیده‌ام.» و خنده‌ام می‌گیرد.


برای لیوان لاجوردی ن....
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

می‌خواستم بنویسم «یلدا» و از عشق و آرامش حرف بزنم ولی قرار نیست سر خودم را شیره بمالم. همان‌طور که قرار نبود این‌چنین بی‌محابا بیگانه‌ترین باشم با خودم و دنیای بیرون از خودم. احساس می‌کنم مثل این وطن که سنت را به زور چادر کشیدن از سرش از آن زدودند، «من» هم از خودم زدوده‌شدم. مثل شعری که از وسط نخوانی‌آش، مثل رمانی که پیش از رسیدن به اوج رهایش کنی. شدم مثل شر برای لیوان لاجوردی ن....ادامه مطلب
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

باران بارید و من متولد شدم و بیست و‌ دومین سال زندگی‌ام گذشت تا از این پس خوش‌یمن باشد لحظه‌هایم به حرمت خانواده‌ام، عشق، رفاقت، قلم و به حرمت زیبایی بی‌نظیر کلمه. 

برای لیوان لاجوردی ن....
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

همیشه به تو فکر می‌کنم 

تنهایی‌ات در من است 

در هم شکستن‌ات در من است 

نگاهت و لبخندت 

در من است 

شکنجه‌ات بر کمر من شکسته است 

و عشق‌ات 

مثل خون در رگ‌های یک الهه‌ی تازه‌زمینی‌شده 

می‌جوشد در من.

برای لیوان لاجوردی ن....
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

گفتم بنویسم در زندگی دردهایی هست که مثل خوره روح را... ولی نه؛ این آشوب درون من، آتشی‌ست که حالا از زیر خاکستر زبانه کشیده. مثل او‌ که موسی را خواند و کوه‌ها از هم پاشیده شدند، من رنج را فرا می‌خوانم. 


پ.ن: دارم حافظه‌ام را از دست می‌دهم. 

برای لیوان لاجوردی ن....
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

صدای خاک را می شنوی؟ بوی سرمای خاکی که زیر آن چالَت می کنم احساس کن. تو را می کُشد این گناه؛ مثل جام زهری که یک زن به پادشاه منفورش می نوشاند، مثل سوختن مسیر تنفست، مثل لخته شدن خون جداره ی رگ هایت، مثل ماهیچه های گلویت که دیگر تکان نمی خورند که مجال نفس کشیدنت را بدهند، مثل خونی که از سوراخ های دماغت بیرون می زند، مثل چشم هایت که کاسه ی خون می شود، مثل صورت برای لیوان لاجوردی ن....ادامه مطلب
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

از یک جایی به بعد همه چیز تغییر می کند. انسان یاد می گیرد زندگی کند؛ یاد می گیرد شوریدگی و جنون نوجوانی حقیقت نبوده است. ولی زمان می برد این را باور کنیم که زندگی جدی ارزش زیستن دارد. عشق در این محدوده از جدیت اتفاق می افتد، هدف در همین محدوده تعریف می شود و انسان در همین محدوده است که آزادی را تجربه می کند. شاید نباید بنویسم «محدوده»؛ جدیت رانه ای است برای برای لیوان لاجوردی ن....ادامه مطلب
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11

از سال هشتاد که آمدیم توی این خانه و این محل، هر سحر صدای مردی توی کوچه می‌پیچید که اذان‌گویان می‌رفت سمت مسجد سر کوچه. از وقتی زیبایی شب را فهمیدم و شدم یکی از شب‌بیدارهای جهان، دلواپس صدای پیرمرد بوده‌ام. وقتی دانشگاه قبول شدم و رفتم، هر بار برمی‌گشتم خانه و تا صبح بیدار می‌ماندم، منتظر شنیدن صدایش بودم. این سحر هم صدایش پیچید توی کوچه. «حی علی الصلاة‌»‌اش برای لیوان لاجوردی ن....ادامه مطلب
ما را در سایت برای لیوان لاجوردی ن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmoonriver1 بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 17:11